سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مصطفی

چراکشورما

    نظر


چرا کشور ما شده زیردست

چرا رشته ملک از هم گسست

چرا هر که آید ز بیگانگان

پی قتل ایران ببندد میان

چرا جان ایرانیان شد عزیز

چرا بر ندارد کسی تیغ تیز

برانید دشمن ز ایران زمین

که دنیا بود حلقه، ایران نگین

چو از خاتمی این نگین کم شود

همه دیده‌ها پر ز شبنم شود

 فریدون مشیری


سخن مارکس

    نظر
برخیزید چونان شیری که از خواب نیم روز اش سر بر می گیرد
 در شماری شکست ناپذیر
 زنجیرهای تان را به مانند شبنم هایی بر زمین بریزید
 چرا که در هنگامه ی خواب تان بر شما فرو ریخته اند –
ما بیشمارانیم – آنان ناچیزان اند"

مثل زنی

    نظر

مثل زنی که از عبور وُ شیشه می ترسد 

 

می ترسم از جدا شدن ام

 

وَ ترسم از اشیاء ،

 

ترس از زوال ِ دهانی ست

 

که در محاق تن ام ساختی

 

عادت کرده ایم یا

 

عادت کرده ایم ؟

 

که قطعه قطعه می افتم

 

در آئینه ای که آب های زمین را

 

وارونه کرده است

 

آبشش را

 

در لیوانی پُر آب ، رها می کنم

 

وَ ترس ِ خواستن ات در سرزمین ِ بی ماهی

 

شعری را به گریه های مان متقاعد می کند .

 

وَ مرد ، توی تاریکی

 

آهسته گفت : " نرو ! "

 

 شعری ازپگاه احمدی


خواهم پرسید

    نظر

شعری از ژاله قائم مقامی:

 

 

خواهرم پرسید :" فرق مرد و زن در چیست؟" گفتم:

" گویمت این قصه را با نکته ای سربسته اما

در دکان افرینش جنس ما و اوست یکسان

عمر ما طی می شود در کیسه ای دربسته اما

بر فراز کاخ هستی ،او به پرواز است و ما هم

جنبشی داریم در کنج قفس ، پربسته اما

دست قدرت فرش کردست از ازل ، باغ جنان را

زیر پای مادران ،بر روی مادر بسته اما

نا امید از بخت نتوان شد که بس درهای رحمت

پیش روی ماست تا دامان محشر ، بسته اما

گر نبازی خویش را ای آشیان گم کرده ،ای زن!

غیر از این ره نیز باشد راه دیگر ، بسته اما

تا برون آید زن از این محبس مرد آفریده

دست و پا باید ، که هست ای جان ِ خواهر ! بسته اما "